چطوری در لرزش دنیا آرام باشیم؟




چطوری در لرزش دنیا آرام باشیم؟

 


چرا ما بی‌قراریم؟


یه روز پیرمردی درویش‌ کنار رودخونه نشسته بود و یه جوون لبِ آب نشست. چند لحظه گذشت که جوون با ناراحتی گفت: «آخه من چرا این‌همه بی‌قرارم؟ چرا یه لحظه آروم نمی‌گیرم؟ چرا مغزم همش داره صدا می‌کنه؟


پیرمرد یه برگ خشک رو از زمین برداشت، انداختش توی آب و گفت: «برگ رو نگاه کن… وقتی آب آرومه، برگ هم آروم روی سطحش می‌مونه. ولی وقتی آب گل‌آلود و مواجه، برگ هی بالا پایین می‌ره.»

ما آدما هم این برگیم… و ذهنمون رودخونه‌ست.


مرد بزرگ گفت: اگه دنبال آرامشی، باید بفهمی که با برگ بازی کردن فایده نداره، باید صبر کنی تا رودخونه آروم بگیره. رودخونه هر چقدر بزرگتر میشه، آرومتر میشه!


اصل ماجرا: چی میشه که ذهن آروم می‌مونه؟


بذار برات خلاصه کنم و بهت بگم که بی‌قراری از دو تا چیز میاد:

۱. آویزون بودن به گذشته یا آینده
۲. جنگیدن با چیزی که الان هست

بذار دونه‌دونه بازش کنیم:

۱. آویزون بودن به گذشته یا آینده

فلسفه‌ها و عرفان‌ها، از بودا گرفته تا مولوی، می‌گن درد ما از اینه که یا تو گذشته گیر کردیم، یا از آینده می‌ترسیم.


مولوی یه جا می‌گه:


تو مگر چون مرده‌ای، در خاکِ دی / زان که در فردایی ای، نی در بدی
یعنی تو مثل مرده‌ای، چون توی گذشته یا آینده‌ای، نه توی الان.


آرامش همیشه اینجاست، همین لحظه. ولی ذهن ما هی ولش می‌کنه می‌ره سراغ “اگه اون موقع اون کارو نکرده بودم” یا “اگه فردا این اتفاق بیفته چی؟”


راهش چیه؟


تمرین حضور.
تمرین دیدن همین الان. همین صداهایی که می‌شنوی، گوش دادن به صدای نفس‌هات، دمای فنجون چایی توی دستت.


۲. جنگیدن با چیزی که الان هست


بعضی وقتا زندگی یه چیزی رو می‌ذاره جلوی پامون که خوشمون نمیاد:
یه آدم بداخلاق، یه حرف ناراحت‌کننده، یه شکست. یا جنگِ ناخواسته


و ما چی کار می‌کنیم؟
شروع می‌کنیم باهاش جنگیدن توی ذهنمون: “چرا اینجوری شد؟ چرا اون اینو گفت؟ چرا من اینطوری‌ام؟”


ولی یه اصل طلایی توی فلسفه‌های شرق هست که می‌گه:
آن‌چه هست، هست.”


اگه بارونه، تو نمی‌تونی با دعوا آفتابیش کنی. فقط می‌تونی چتر بیاری یا باهاش برقصی.

اگه بتونی به جای جنگیدن با واقعیت، همراهش بشی، اون موقع یه لایه عمیق از آرامش میاد.
نه چون اوضاع خوب شده، چون جنگ درونیت تموم شده.


 چند تمرین ساده ولی عمیق برای شروع آرامش:


۱. نفس‌کشیدن آگاهانه: هر وقت احساس آشفتگی کردی، فقط ۵ نفس عمیق بکش. فقط همین. ولی با آگاهی. یعنی بدون که داری نفس می‌کشی.


۲. نوشتن ذهن‌نویس: هر چی توی ذهنت هست، بریز روی کاغذ. بدون سانسور. انگار داری با خودت حرف می‌زنی.

  1. شنیدن سکوت: یه دقیقه فقط ساکت بشین و به “صداهای سکوت” گوش بده. صداهای خیلی ریز اطراف. تمرین شنیدن الان.

  2. پذیرش با جمله طلایی: هر وقت ناراحت شدی، زیر لبت بگو:

    همینی که هست، حالا چی کار می‌تونم بکنم؟


در شرایط بحرانی، ذهن ما چه شکلی میشه؟


توی بحران، مغز یه دکمه اضطراری داره که سریع فعال میشه:
بجنگ، فرار کن، یا قایم شو.”

یعنی چی؟ یعنی مغز دیگه دنبال تفکر آروم و منطقی نیست.
می‌ره توی حالت بقا.
همه‌چی میشه خطر، تهدید، آینده‌ی نامعلوم…


برای همین خیلیا توی بحران‌ها یا فلج می‌شن، یا تصمیمای عجیب می‌گیرن، یا دچار ترس و بی‌خوابی و استیصال می‌شن.

ولی بعضیا هم، درست وسط اون هیاهو، یه صدای آروم از درونشون درمیاد:


اول خودتو نگه دار.”


و اون صدا همون چیزیه که الان می‌خوایم درباره‌ش حرف بزنیم.


نکته اول: “تو ستون خیمه‌ای، نباد بیفتی


توی بحران، یه اصل طلایی هست:
اونی که خودش رو نگه می‌داره، می‌تونه بقیه رو هم کمک کنه.


مثل مهماندار هواپیما که می‌گه:
“اول ماسک اکسیژن رو بذار رو صورت خودت، بعد برو سراغ بغل‌دستی‌ات.”


اگه توی شرایط جنگ یا بحران فقط به بقیه فکر کنی ولی خودت ضعیف بشی، آخرش نه به درد خودت می‌خوری، نه به درد بقیه.


پس قدم اول، حتی توی دل بدترین شرایط، اینه که به خودت برگردی:

  • امشب غذا خوردی؟

  • نفس عمیق کشیدی؟

  • چند دقیقه از اخبار فاصله گرفتی؟

  • با کسی که دوستش داری حرف زدی؟


این کارا شاید کوچیک باشن، ولی ستون‌هات رو محکم می‌کنن.


 نکته دوم: “دنیای بیرون جنگه، ولی دنیای درون قراره پناهگاهت باشه


یه داستان قدیمی هست از یه پادشاه که می‌خواست یه نقاشی از «آرامش واقعی» بکشه.
به همه‌ی نقاشا گفت دست به کار بشن.


یه نفر یه دریاچه‌ی آروم کشید.
ولی یه نفر یه طوفان کشید، با صخره و رعدوبرق…
ولی وسط اون صخره، یه پرنده نشسته بود رو لونه‌اش و با خیال راحت چشم‌هاش رو بسته بود.


پادشاه گفت: این آرامش واقعیه!
وقتی همه‌چی خوبه، آرامش داشتن هنر نیست. بلکه وقتی هیچ‌چی خوب نیست و تو هنوز آرومی یعنی رشد کردی.


توی بحران، هنر همینه:
دنیا هرج و مرجه، ولی تو تصمیم می‌گیری ذهنتو یه «پناهگاه» کنی.
نه با فرار کردن از وضعیت موجود، بلکه با تمرین کردن.

تمرین سکوت. تمرین نوشتن. تمرین نفس کشیدن. تمرین مدارا.


 نکته سوم: “دست به کار شو، اما با آگاهی

وقتی اوضاع به‌هم می‌ریزه، مغز می‌خواد سریع کاری بکنه.
ولی خیلی وقتا این کارا عجولانه‌ست و فقط تنش بیشتر می‌سازه.


آرامش تو بحران یعنی:

  • با آگاهی عمل کن، نه با ترس.

  • یه لیست از چیزایی که تحت کنترله بنویس. (مثلاً “امروز به مامانم زنگ بزنم”، “آب بیشتری بخورم”، “از پنجره بیرون رو نگاه کنم”)

  • به جای اینکه ۲۰ ساعت اخبار ببینی، فقط ۱۵ دقیقه در روز خبرهای مهم رو از منبع درست ببین.

  • بپذیر که یه چیزایی از دست ما خارجه.

    و این پذیرش، خودش نوعی پیروزیه.


 جمع‌بندی برای بحران‌ها:

  • وسط بحران، آرامش یعنی “حضور در لحظه + مراقبت از خود + عمل هوشمندانه”

  • هر چی بیشتر به خودت برسی، بیشتر به درد دنیا می‌خوری.

  • اجازه نده رسانه و ترس، آگاهی و آرامش رو ازت بدزدن.

  • آروم بودن، ضعف نیست. شجاعتِ حفظ پناهگاه وسط آتیشه.


۸ راهکار برای حفظ آرامش


 ۱. نفس عمیق، ساده ولی نجات‌بخش


وقتی مضطربی، مغزت می‌ره تو حالت هشدار. پس باید اول خودتو با این تکنیک آروم کنی.


۵ بار نفس عمیق بکش:
دم… ۴ ثانیه / نگه‌دار… ۲ ثانیه / بازدم… ۶ ثانیه.
این‌کار مثل زدن دکمه «ریست» برای مغزه. خیلی ساده‌ست، ولی واقعاً معجزه می‌کنه.


۲. از اخبار فاصله بگیر

قرار نیست از دنیا بی‌خبر باشی، ولی لازم نیست تو خبرها غرق بشی. کافیه روزی یک بار، از یه منبع درست، خبر بخونی. بیشتر از اون، فقط اضطراب خالصه.
اطلاع داشتن خوبه، غرق شدن توی خبر نه.


۳. یه کار کوچیک ولی مفید انجام بده

آرامش از توی فکر درنمیاد، از توی عمل میاد. پس یه کاری کن که حس کنی کنترل داری:

  • تختتو مرتب کن

  • یه موزیک پخش کن

  • یه لیوان آب بخور

  • یه پیام محبت‌آمیز بده

    همین کارای کوچیک، ذهنو آروم می‌کنن چون از حالت “گیر کردن” درمیاد.


۴. با کسی که حالت رو می‌فهمه حرف بزن

ما آدمیم، ربات نیستیم. پس یه تماس یا حتی یه ویس ساده با کسی که دوسش داری و تو رو قضاوت نمی‌کنه، یه جور سبک شدن درونی بهت میده.
حرف زدن = خالی کردن ذهن از سم.


۵. لحظه حال رو بچسب

مغز هی می‌ره سراغ «چی میشه؟» یا «کاش اون موقع اینکارو می‌کردم »
برش گردون به الان:

  • من الان چی دارم؟

  • الان چی می‌تونم ببینم، بشنوم، لمس کنم؟

    تمرین «بودن توی لحظه» یعنی، دستتو از گلوی آینده و گذشته برداری.


۶. روتین درست کن

توی بحران، ذهن گیج میشه. پس یه روتین ساده‌ی روزانه می‌تونه مغز رو آروم کنه:

  • بیدار شدن سر یه ساعت مشخص

  • یه پیاده‌روی کوتاه

  • نوشتن چند خط توی دفترچه

    روتین یعنی ستون وسط طوفان.


۷. بنویس تا ذهنت سبک شه

قلمو بردار یا توی گوشی تایپ کن، هر چی توی ذهنته بریز بیرون.
بدون سانسور، بدون قضاوت.
یه چیزی مثل:

 حالم خوش نیست. نمی‌دونم چی میشه. ولی دارم می‌نویسم. و این یعنی هنوز دارم نفس می‌کشم.

این کار مثل دوش گرفتن برای ذهن میمونه.


۸. سکوت و تنهایی رو جا بده تو روزت

یه گوشه‌ی آروم پیدا کن. سکوت کن. فقط ۵ دقیقه انجامش بده. بدون موسیقی، بدون گوشی. به خودت گوش بده.
همه چی رو لازم نیست بفهمی… فقط باش. اونجا جاییه که آروم‌آروم آرامش برمی‌گرده.

 

این مطلب را بخوانید :  6 دلیل که با رژیم غذایی لاغر نمی شوید

بدون نظر

دیدگاه خود را به ما بگویید.

مقالات

در شبکه های اجتماعی با ما باشید

در تلگرام و اینستاگرام رادیو لاغری را جستجو کنید

ثبت نام دوره آموزشی

ایمیل تان را اینجا وارد کنید.

به کانال تلگرام ما بپیوندید

advertisement
JoomShaper