تا حالا شده از بدنت خجالت بکشی؟ یا شده توی آینه خودتو ببینی و با اخم بگی: اَه، چرا انقدر چاقم؟
این حسها واقعاً دردناکن… و خیلیا باهاشون زندگی میکنن. ولی اینم بگم:
برعکس، تنها راهی که میتونه واقعاً تو رو به یه زندگی سبکتر برسونه، اینه که با بدنت آشتی کنی. چون بدن تو دشمن تو نیست.
تمرین: هر روز ۳۰ ثانیه جلوی آینه بایست. نه برای ایراد گرفتن. فقط نگاه کن.
مثال واقعی: یکی از مراجعینم میگفت از شکمش متنفره. یه هفته فقط تمرین کرد که بدون حرف، جلوی آینه به شکمش نگاه کنه. بعد از یه مدت گفت:
تمرین: هر روز یه لطف ساده به بدنت بکن.
فایدهش چیه؟
مثال: یکی از خانمهایی که کتابمو خریده بود میگفت: هر بار با خستگی میخوابه. تمرینش این شد که هر شب فقط دست و پاشو با روغن نارگیل ماساژ بده. نتیجه چی شد؟
موقعی که وسوسه خوردن داری، یا از خودت ناراضیای، یا حوصله نداری… صبر کن. خودتو دعوا نکن.
تمرین: یه دفتر کوچیک داشته باش. هر بار که خواستی بیدلیل بخوری، ۲ دقیقه بنویس:
مثال: یکی از مراجعین که برای کنکور ارشد آماده میشد و وزنش داشت بالا می رفت، وقتی هر بار که دلش بستنی میخواست، اول اینو مینوشت:
تا حالا شده یه لباسی رو دوست داشته باشی ولی بگی: الان نمیپوشمش، بذار لاغر شم ؟
تمرین:
لباس خوب بهت حس کنترل، احترام و جذابیت میده.
مثال: یکی از آقایون که همیشه لباس گشاد و تیره میپوشید، یه تیشرت خوشرنگ اندازه خودش پوشید. گفت:
بذار یه جمله رو همیشه یادت بمونه:
آشتی با بدن، اولین قدمه.
لاغری از بدن سالم نمیاد؛ از دل مهربون میاد.
بدن وقتی خستهست، میگه: یه کم استراحت کن.
تمرین:
مثال: یکی از مراجعام میگفت هر شب آخر شب یه حس عجیب گرسنگی میاد سراغش. گفتم فقط بشنوش، نخور. چند شب فقط حس کرد.
تمرین عملی:
تمرین:
ما با غذا «ارتباط» داریم، فقط شکممون رو باهاش پُر نمیکنیم.
تمرین جالب:
مغز ما مثل یه کودک لوسه! دنبال لذت فوریه.
ولی اینو بدون:
تمرین:
تو لازم نیست خودتو بکُشی تا لاغر شی.
لاغری یه مسابقه نیست. یه سفره.
راهِ صُلح با بدنِ چاق
چطوری بدون نفرت از خودمون لاغر بشیم؟
تا حالا شده از بدنت خجالت بکشی؟ یا شده توی آینه خودتو ببینی و با اخم بگی: اَه، چرا انقدر چاقم؟
شده یه لباس بخوای بپوشی و وقتی تنت نمیره، با بغض بگی: از خودم متنفرم !؟
این حسها واقعاً دردناکن… و خیلیا باهاشون زندگی میکنن. ولی اینم بگم:
متنفر بودن از بدنت، راه لاغر شدن نیست.
برعکس، تنها راهی که میتونه واقعاً تو رو به یه زندگی سبکتر برسونه، اینه که با بدنت آشتی کنی. چون بدن تو دشمن تو نیست.
یه دوست وفاداره که هنوزم داره برات کار میکنه، نفس میکشه، میدوه، غذا هضم میکنه، و تو رو از تخت بلند میکنه… حتی وقتی تحقیرش میکنی.
حالا بریم ببینیم چجوری این آشتی اتفاق میافته و چه تاثیری روی وزن کم کردن داره. توی این مقاله بهتون ۱۰ تا تمرین یاد میدم که خیلی آسونن اما خیلی تاثیرگذار هستن. این تمرینا هدفشون اینه که با بدنت آشتی کنی تا ذهنت آروم بگیره. وقتی ذهنت آروم میگیره میتونی روی هدفت یعنی کاهش وزن تمرکز کنی. پس این مقاله رو بارها بخون.
۱. آینهدرمانی: نگاه مهربون به خودمون
تمرین: هر روز ۳۰ ثانیه جلوی آینه بایست. نه برای ایراد گرفتن. فقط نگاه کن.
حواست به نفس کشیدنت باشه. به چشمات. به پوستت. فراموش نکن نباید خودت رو قضاوت کنی.
بعد، یه جملهی مثبت بگو. مثلاً:
-
بدنم داره برای سلامتیش تلاش میکنه.
-
امروز یه قدم برمیدارم که ازش بهتر مراقبت کنم.
چرا این تمرین مهمه؟
چون وقتی با نگاهت بدنتو تحقیر میکنی، ذهنت وارد حالت «تنبیه» میشه. بعد میری سراغ رژیمهای سخت، ورزشهای سنگین، خودسرزنشی، و در نهایت شکست میخوری!
ولی وقتی با مهربونی نگاهش میکنی، به ذهنت میگی: ما همتیمی هستیم. با هم میخوایم تغییر کنیم، نه علیه هم.
مثال واقعی: یکی از مراجعینم میگفت از شکمش متنفره. یه هفته فقط تمرین کرد که بدون حرف، جلوی آینه به شکمش نگاه کنه. بعد از یه مدت گفت:
دیدم شکمم فقط چربی نیست… یه بخشیه از من که تو سختترین روزام کنارم بوده.
این تغییر نگاه، شروع تغییر رفتاراش شد.
۲. لطفای کوچیک به بدن (یعنی: مراقبت بهجای تنبیه)
تمرین: هر روز یه لطف ساده به بدنت بکن.
نه از روی اجبار برای لاغر شدن. فقط چون لیاقتشو داره.
مثلاً:
-
یه لیوان آب خنک بخور.
-
به پاهات کرم بزن.
-
۵ دقیقه پاهاتو بالا بگیر و نفس عمیق بکش.
-
غذاتو با حوصله بخور، نه با استرس و هولهولکی.
فایدهش چیه؟
وقتی به بدنت لطف میکنی، ذهنت متوجه میشه که این بدن ارزشمنده. همین باعث میشه کمتر پرخوری کنی، کمتر خشم و اضطراب رو سر غذا خالی کنی، و انتخابهای سالمتری داشته باشی.
مثال: یکی از خانمهایی که کتابمو خریده بود میگفت: هر بار با خستگی میخوابه. تمرینش این شد که هر شب فقط دست و پاشو با روغن نارگیل ماساژ بده. نتیجه چی شد؟
بعد از یه هفته گفت:
دارم یاد میگیرم که لایق مراقبتم. و عجیبتر اینکه، میل به پرخوریهام کمتر شده.
۳. با خودت حرف بزن، دعوا نکن
موقعی که وسوسه خوردن داری، یا از خودت ناراضیای، یا حوصله نداری… صبر کن. خودتو دعوا نکن.
بپرس:
-
چی شده؟ خستهام؟ ناراحتم؟ بیحوصلهام؟
-
واقعا گرسنهم یا یه چیز دیگهس؟
تمرین: یه دفتر کوچیک داشته باش. هر بار که خواستی بیدلیل بخوری، ۲ دقیقه بنویس:
“الان چه حسی دارم؟“
مثال: یکی از مراجعین که برای کنکور ارشد آماده میشد و وزنش داشت بالا می رفت، وقتی هر بار که دلش بستنی میخواست، اول اینو مینوشت:
خستهم. بچههام اذیتم کردن. دنبال آرامشم.
بعد میگفت: «وقتی مینوشتم، یه جور سبک میشدم، دیگه حتی بستنی نمیخواستم.
۴. لباس خوب، عزتنفس خوب
تا حالا شده یه لباسی رو دوست داشته باشی ولی بگی: الان نمیپوشمش، بذار لاغر شم ؟
این یعنی داری شادی رو موکول میکنی به یه عدد روی ترازو!
تمرین:
یه لباس بخر (یا از تو کمد دربیار) که الآن اندازته و توش حس قشنگی داری. نه برای مهمونی، برای همین امروز بپوشش.
چرا مهمه؟
لباس خوب بهت حس کنترل، احترام و جذابیت میده.
وقتی احساس خوبی داری، بدنتو کمتر با بقیه مقایسه میکنی، بیشتر مراقبشی، و کمتر وارد چرخهی “پرخوری + عذاب وجدان” میشی.
مثال: یکی از آقایون که همیشه لباس گشاد و تیره میپوشید، یه تیشرت خوشرنگ اندازه خودش پوشید. گفت:
بار اولی بود که از تو آینه بدم نیومد!
اون حس، همون جرقهای بود که باعث شد به برنامهی کاهش وزنش ادامه بده.
۵. تغییر از عشق، موندگاره
بذار یه جمله رو همیشه یادت بمونه:
وقتی از خودت متنفری، میخوای خودتو تنبیه کنی؛ ولی وقتی عاشق خودتی، میخوای از خودت مراقبت کنی.
و این فرقشه که لاغریت رو موندگار میکنه.
تمرین فکری: هر شب قبل خواب، بنویس:
-
امروز چه لطفی به بدنم کردم؟
-
امروز چی یاد گرفتم از بدنم؟
این تمرین بهت نشون میده که مسیر تغییر از سر عشق، عمیقتر و پایدارتره.
جمعبندیِ خودمونی تا اینجا
آشتی با بدن، اولین قدمه.
لاغری فقط به بشقاب و باشگاه رفتن نیست… به نگاه ما به خودمون هم بستگی داره.
اگه بدنتو دوست داشته باشی، کمکم رفتار غذاییت هم تغییر میکنه، ورزشت از اجبار به لذت تبدیل میشه، و بدنت هم شروع میکنه به حرکت کردن به سمت بهتر شدن.
پس یادت نره:
لاغری از بدن سالم نمیاد؛ از دل مهربون میاد.
از جایی که میگی: من ارزش مراقبت دارم… حتی الان، با همین وزن.
۶. بدن ما همیشه باهامون حرف میزنه، فقط بلد نیستیم گوش بدیم!
بدن وقتی خستهست، میگه: یه کم استراحت کن.
وقتی بیآب شده، سردرد میگیره تا بگه آب میخوام.
وقتی دلت گرفته، گاهی با اشتهای عجیب به شیرینی داد میزنه: “منو ببین!”
ولی ما چی کار میکنیم؟ یا نادیده میگیریم یا اشتباه میفهمیمش.
تمرین:
یه هفته فقط سعی کن پیامهای بدنتو بشنوی. نه تحلیل کن، نه قضاوت کن. فقط بشنو.
مثلاً:
-
گرسنهام؟ یا بیحوصلهام؟
-
خستم؟ یا حوصله حرف زدن با کسی رو ندارم؟
-
واقعاً غذا میخوام؟ یا یه دلگرمی و نوازش؟
مثال: یکی از مراجعام میگفت هر شب آخر شب یه حس عجیب گرسنگی میاد سراغش. گفتم فقط بشنوش، نخور. چند شب فقط حس کرد.
بعد چند روز گفت: «من اصلاً گرسنه نبودم. فقط حوصلهم سر رفته بود. همسرم خوابیده بود و من دلم توجه میخواست!
همین آگاهی، باعث شد دیگه هر شب سمت خوراکی نره.
۷. مقایسه = سم و آفتِ کاهش وزن
وقتی تو اینستاگرام بدن فلانی رو میبینی، یا میشنوی دخترخالهت با رژیم ۵ کیلویی لاغر شده و تو هنوز همونی، یه فکری تو ذهنت متولد میشه:
من چرا انقدر ضعیفم؟ چرا نمیتونم؟ چرا بدن من این شکلیه؟
اینجاست که حس شرم سراغت میاد. و این شرم، بدترین مانع برای تغییره.
تمرین عملی:
هر وقت خواستی خودتو با کسی مقایسه کنی، این جمله رو زیر لب بگو:
بدن من مسیر خودشو داره. با مهربونی جلو میرم، نه با عجله و مقایسه کردن.
یا این یکی:
اونی که مقایسهم میکنه، صدای درونیِ کماعتمادبهنفسه… نه صدای منِ واقعی .
۸. هر حرکتی، ورزش نیست؛ هر لذتی، کالری نیست!
بعضیا فکر میکنن ورزش یعنی فقط باشگاه رفتن، عرق ریختن، دمبل زدن، مربی داشتن.
ولی بدن تو با رقص هم خوشحال میشه، با پیادهروی با یه آهنگ قشنگ، با کش و قوس بعد از بیدار شدن.
تمرین:
هر روز فقط یه حرکت لذتبخش به بدنت هدیه بده، نه برای کالری سوزوندن. برای تجربه حال خوب.
مثلاً:
-
با یه موزیک مورد علاقت تو اتاق بچرخ.
-
چند دقیقه نرمش آروم روی تشک انجام بده.
-
توی کوچه پیادهروی کن، فقط برای هوا خوردن نه چربی سوزی!
اتفاق جالب: وقتی ورزش رو از حالت اجبار درمیاری، بدن بهش واکنش مثبت میده. خودت هم بیشتر ازش لذت میبری.
۹. غذا دشمن نیست، غذا یه رابطهست!
ما با غذا «ارتباط» داریم، فقط شکممون رو باهاش پُر نمیکنیم.
خیلی از ماها وقتی ناراحتیم، غذا میخوریم. وقتی خوشحالیم، با غذا جشن میگیریم. وقتی تنها شدیم، غذا رو بغل میکنیم.
تمرین جالب:
یه روز، موقع غذا خوردن با خودت مثل یه دوست مهربون حرف بزن. مثلاً:
-
مرسی که هستی و انرژی میدی.
-
الان نمیخوام زیاد بخورم چون میخوام سبُک بمونم.
یا:
-
غذا، منو نجات دادی وقتی حالم بد بود. ولی حالا میخوام یاد بگیرم یه جوری دیگه با حال بدم کنار بیام.